سفارش تبلیغ
صبا ویژن

چندسالی ست که قمی شده ام


روزگارم بدنیست


تکه نانی دارم


دبه آبی شیرین


گاه گاهی سوهان


چندتایی دندان


وکویری که دراین نزدیکی ست


خشک وبی آب وعلف


آب درفلسفه ی من شوراست


توت های شهرم همه برروی زمین می ریزد


وانارش چه ترک هادارد!


چندسالی ست که قمی شده ام


پیشه ام تدریس است


گاه گاهی به اضافه کاری


ساعتی می گذرانم شاید


پرشودچاله ی خرجم روزی


چه خیالی چه خیالی می دانم


کامن بیهوده ست


نشودچاه به یک شبنم پر!


....ادامه دارد.خیلی خنده‌دار شرمنده خدانگهدار




تاریخ : شنبه 92/4/15 | 6:0 عصر | نویسنده : فاطمه سادات مخبر | نظر

...امافایده ای نداشت،آسمان آرام نمی گرفت.دیگرازهمه بریده بود،آسمان به زمین گفت:(نمی دانم چراهیچ کس دلش به رحم نمی آیدخورشیدهم فقط احساس

ترحمودلسوزی میکند.همه حرفهایشان ازسرترحم است.دریغازیک کمک،دریغازیک...بگذریمخداآن بالاست،اوصدای مارامیشنود.

اوفقط احساس ترحم نمیکندبلکه کمکمان هم میکند،پس ای زمین ازاوبخواه که سرپناهی پیداکند.)-(ولی آسمان دل توپاک است،توبرایم دعابکن.قطعادعایت را اجابت

میکندوبه حرف دل توگوش میدهد.)آسمان دعاکرد.اوازخداخواست برای دوستش سرپناهی پیدابنکد.خدادعایش رااجابت کرد.

اشک های آسمان آرام آرام خشک میشودورنگین کمان می آید.رنگین کمان روبه زمین کردوگفت:(من سرپناه تومی شوم سرپناهیازچتر.چتررنگین کمان.)

آسمان صدایش رامیشنودوخوشحال میشودوخداراسپاس می گوید.خداراسپاس می گویدبابت چتری ازجنس رنگین کمان.حال زمین خوب میشودوچتررنگین

کمان بسته میشود.آری اومقداری ازجانش رابین زمین وآسمان تقسیم کرده وباقی اش رابین خلایق خدابه تاراج گذاشته.خدانگهدار


 




تاریخ : جمعه 92/4/14 | 2:6 صبح | نویسنده : فاطمه سادات مخبر | نظر

باران تازه تمام شده بود.زمین سردش بود.آسمان به دنبال سرپناهی می گشت تامقداری زمین راگرم کند.به خورشیدگفت:(توبیاوسرپناه زمین بشو.دوست نازنینم لرزکرده وازسرمابه خودمی پیچید.توبیاواوراگرم کن.)خورشیدگفت:(من داغم خیلی داغم.آنقدرداغ هستم که زمین درتب

بسوزد.برووبه دنبال کسی بگردکه خیلی داغ نباشدبعدهم من الان پشت ابذهاهستم اگرباآنان بازی نکنم ناراحت می شوند.)بازی خورشیدوابرهاادامه داشت.

آسمان های های گریست.آنقدرگریست که اشک هایش به سیل تبدیل شدوسیلاب های زمین پرشد ازاشک های آسمان،گریه ی آسمان تمامی نداشت.خورشیدگریه ی آسمان سوخت.به آسمان گفت:(گریه نکن عزیزم بگذارتابازی ابرهابامن به پایان برسدکسی رامی شناسم که بارها

جان خودرافدایی این وآن کرده است.اورابه اینجامی آورم تازمین راگرم کند.توهم گریه نکن عزیزم زمین بادیدن اشک های دوستش حالش بدترمی شود.).... .


شرمند دست خودم نیست.دستم به کم نوشتن نمیره.چون زیادبودقسمت بندیش کردم.

اگرکه ازش خوشتون اومدبیایدوفرداوپس فرداباقیش رابخونید.

فعلاخدانگهدار




تاریخ : چهارشنبه 92/4/12 | 11:50 عصر | نویسنده : فاطمه سادات مخبر | نظر

سلام اینم ازنتایج دودفعه نظرسنجی وبلاگم.ممنونم که شرکت کردید.گل تقدیم شما

1-نوشته های خودم119?

2-مذهبی0?

3-ازکتاب ها11?

4-علمی0?

5-اصلاننویسم0?

6-طنز20?

7-معرفی کتاب0?

8-همه جورنوشته ای برای هرسلیقه ای68?

مجموی افراد شرکت کننده ودرصدنظرشان37نفرو218?آفرین

ممنونم فوق العاده بودعالیه دست همتون دردنکنه.موفق باشیدخدانگهدار




تاریخ : چهارشنبه 92/4/12 | 10:41 عصر | نویسنده : فاطمه سادات مخبر | نظر

سلام امروزمتن خاصی ننوشتم تابه نظرهاتون احترام گذاشته بشه.خیلی مهمه که از این به بعدتوی این وب چی نوشته میشه چون نظرهای شماست که اینوتعیین می کنه پس خواهش میکنم بادقت دست به انتخاب بزنید.حتما بیایدچون خودتون قراره بعدا مطالب رابخونید.

منتظرحضورگرمتان هستم.

وعده ی دیدارما ساعت23امشب پیام رسان درانتظار نظرسنجی.

همه چیز به حضورسبزشمابستگی داره.حتمابیاید.

منتظرتون هستم.

حتی یک نظر هم درآینده ی این وب تاثیرداره.

یاحقگل تقدیم شماخدانگهدار




تاریخ : سه شنبه 92/4/11 | 9:51 عصر | نویسنده : فاطمه سادات مخبر | نظر
.: Weblog Themes By BlackSkin :.